سه شنبه، 03 دی 1398 00:00 کد مقاله : 13981003003
امین روانان
دلنوشته ای برای فرمانده قلب ها

*دلنوشته ای برای فرمانده/به قلم محمد چیره نژاد 

*بسم رب الشهدا والصدیقین*
*آری فرمانده!*

*بازهم به ندایت همه با هم  آمدیم*

این بار هم حضور ایل بهمئی را برایت به یاد ماندنی کردیم

باز هم وعده ما, همان جای همیشگی; جلوی سپاه پاسداران..

 افسوس! این بار روزگار  با ندایت, هم نوا  نشد فرمانده جان 

سرخوش حضورت بودیم که 
گویی این بار,ساعت و مکان قرارمان را به دست روزگار سپرده بودی

,بازهم پشت سرت,از جلوی سپاه پاسداران
اما این بار به سمت قطعه جانبازان,

همه آمدیم اما با قلب هایی آکنده از درد...

این بار هم درکنار شهدا بر سر و سینه زدیم,   اما این بار پیکر مطهرت آرام گرفته بود و نظاره گر عزاداریمان شدی...

هر بار شما از فراق شهدا سردادی فریادِ "عزا عزاست امروز,خامنه ای, "رهبرم,صاحب عزاست امروز 

 و اما درفراقت ،ما فریاد سردادیم در عزای رفتنت ای سرباز رهبر...
*ای فرمانده شجاع*
*ای فرمانده مردمی*
*ای فرمانده اخلاقمدار*
این بار هم  عکاسان  حضورعظیم ایلت را  به رخ همه کشیدند *اما*

*ایلی به عزا نشسته*

*ایلی باچشمان اشکبار*

اماسرهنگ جان!  حضورمان هوای غم داشت,
هوای وداعی ابدی..

پای پیاده از محفل سبزپوشان,با هر قدم به یاد جانبازی ات,  طبل ها نواختیم تا کنار همرزمانت در قطعه عاشقانِ ولایت
!به نماز  ایستادیم ای خادم شهدای گمنام

*راستی فرمانده جان!*
همه با سردار شهابی هم نوا شدیم و در قنوتمان خبر دادیم  شهدای گمنام را برای استقبالت...

به یاد خنده های زیبایت, قطعه سبک بالان را,معطر به ذکر صلوات ها کردیم  که لحظه وداعت خنده رو باشی...
همانند پرستویی, چند فصلی از کوچ جا ماندی و اما آخرِ کار, خودت را به قبیله رساندی و جاودانه شدی  ,
گویی اسیرِ پیله دنیا بودی که این چنین پروانه شدی و در اوجِ زندگی پر کشیدی ای اسوه اخلاق...

 پروازت چه غریبانه بود برایمان  اما  چه زیبا گفت;
سعدیا مردنکونام نمیرد هرگز....


خداحافظ  فرمانده......

*محمدچیره نژاد2/10/1398*

برچسب ها :
نظر جدید
پربازدیدها