شنبه، 02 بهمن 1400 00:00 کد مقاله : 14001102003
امین روانان
سیاست‌مداران واقعی در تصمیمات و مواضع خود تابع جوّ نمی شوند و منافع ملی و بلندمدت را در نظر دارند ولو انگ خیانت متوجه آنان شود اگرچه بعدتر روشن می‌شود خیانت نبوده عین خدم ...
مهدی بازرگان؛ بزرگ‌‌ترین اشتباه، بزرگ‌‌ترین خدمت

رهیافت جنوب : مهرداد خدیر- در بیست‌و‌هفتمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخست‌‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، نمایندۀ مردم تهران در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی و پایه‌گذار و اولین دبیر کل نهضت آزادی ایران بنا ندارم آنچه را در سال‌های گذشته به همین مناسبت نوشته‌ام تکرار کنم بلکه غرض اشاره به بزرگ‌ترین خدمت و بزرگ‌ترین اشتباه اوست. هم ازمنظر دیگران و هم از نگاه نویسندۀ این سطور

نوشتن دربارۀ بازرگان مستلزم اشاره به زمینه‌های مختلف تاریخی است. آن قدر زندگی او با حوادث مختلف از فضای پس از مشروطه تا اعزام محصلین به خارج از کشور، از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا نهضت مقاومت و نهضت آزادی، از دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران تا فعالیت‌های اجتماعی و مأموریت تشکیل دولت انتقالی و اتفاقات بعد از انقلاب مرتبط است که بر این پایه‌ها ناخواسته تاریخ معاصر را باید نوشت و همه هم مثل مرد شمارۀ دو سابق کیهان – حسن شایان‌فر- این هنر و جسارت را ندارند که یکی از متدین‌ترین و ملی‌ترین رجال معاصر ایران را ذیل مجموعۀ «نیمۀ پنهان» و «معماران تباهی» قرار دهند چرا که اتفاقاً هیچ نیمۀ پنهانی نداشت و مثل شیشه شفاف و زلال بود.

  صراحت لهجۀ او به حدی بود که در اوج هیجانات انقلاب وقتی نام امام برده شد و جمعیت صلوات فرستاد به طعنه گفت: من اگر جای پیامبر اسلام بودم اعتراض می‌کردم که چرا برای من یک صلوات می‌فرستید و برای آیت‌الله خمینی سه صلوات؟ (یکی از روحانیون حاضر نیز البته با احترام پاسخ داد این سه نیز برای پیامبر است). یا پس از ظهور جریان «خط امام» در نقد دولت موقت گفت: «این قدر خط امام، خط امام نکنید، خط امام در جیب من است».  اشارۀ او البته به دستخط امام خمینی در فرمان نخست وزیری بود و نمی‌دانست مهم‌ترین چالش تشکیلات سیاسی متبوع او پس از خود او استناد به دستخط امام دربارۀ نهضت آزادی خواهد شد و ادعاهایی که دربارۀ تفاوت دستخط ها درگرفت و این که خط و امضا هر دو از امام است یا خط آقای رسولی محلاتی است و امضا از امام و ادعاهای دیگر.

  بزرگ‌ترین خدمت او از نگاه حامیان، پیوند دین و علم در روزگاری بود که تصور می‌شد دین داری با علم مدرن سازگار نیست. آن هم در روزگاری که اهل دانش یا به عقاید ماتریالیستی و چپ می‌گرویدند یا سکولار می‌شدند هر چند واژۀ سکولار به معنی نگاه عرفی هنوز رایج نبود و این ویژگی ممتاز را هیچ کس انکار نمی‌کند حتی آنها که مرگ بر لیبرال از دهان آنها نمی‌افتد.

  بازرگان اما در عین کسب بالاترین تخصص‌های دانشگاهی و استادی و ریاست دانشکدۀ فنی و تدریس دروسی چون ترمودینامیک و فعالیت در بخش خصوصی و سابقۀ ریاست هیأت خلع ید از شرکت نفت انگلستان و ایران، اهل نماز و نیایش و قرآن بود و کتاب «مطهرات در اسلام» را نوشت و نزدیک‌ترین دوستان او روحانیونی چون طالقانی و مطهری بودند و وقتی هنوز انجمن اسلامی رایج نشده بود انجمن اسلامی مهندسین با نام او شناخته می‌شد.

   بزرگ‌ترین اشتباه او از نگاه مخالفان جمهوری اسلامی هم قبول ریاست دولت انتقالی انقلاب اسلامی و همراهی نکردن با شاپور بختیار برای انتقال از پادشاهی مطلقه به جمهوری سکولار یا سوسیال دموکراسی ادعایی او بود.

  اگر بنا بر ردیف کردن خدمات باشد می‌توان به تألیف کتب مختلف، تأسیس نهادهای مدنی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جلوگیری از خون‌ریزی بیشتر در جریان انتقال قدرت اشاره کرد و منتقدانی مانند کریم سنجابی در کتاب «بیم ها و امیدها» بزرگ ترین اشتباه او را اصرار بر تشکیل مجلس مؤسسان تدوین قانون اساسی به جای به رأی گذاشتن پیش‌نویسی می‌دانند که به امضای رهبری انقلاب و مراجع ثلاث قم رسیده بود. آن مجلس مؤسسان البته تشکیل نشد و به جای آن مجلس خبرگان با تعدادی کمتر کار بررسی پیش‌نویس را انجام داد چنان که اصولی را به آن افزود.

  طبیعی است که آنچه نزد برخی خدمت تلقی می‌شود از نظر مخالفان می‌تواند خیانت باشد و این قضاوت دربارۀ کسانی که می کوشند در میانه قرار گیرند و از افراط جلوگیری کنند تندتر و تلخ‌تر است چندان که هم چوب را می‌خورند و هم پیاز را.

5 سال پیش که دکتر یزدی جانشین او در نهضت آزادی درگذشت نیز هم سلطنت‌طلبان فحش دادند و به خاطر سر شکستۀ جلاد ساواک در فردای پیروزی انقلاب مؤاخذه شد. شگفت‌آور بود نصیری آن قدر جنایت کرده بود که خود شاه او را از پاکستان فراخواند و حتی قصد داشت محاکمه و اعدام کند و از زندان پهلوی به دست انقلابیون افتاد و کتک خورد و ابراهیم یزدی را متهم می کنند که چرا به از او گل نازک‌تر گفته؟ چرا؟ چون تبلیغ دو قطبی شده این طرف صداو سیماست و آن طرف من و تو و امثال بازرگان از هر دو سو چوب می‌خورند!

  به عنوان کسی که کتاب‌های بازرگان را در نوجوانی و به رغم جذاب نبودن برای آن سن خوانده و کنش های او را از نزدیک پی گیری کرده و مجال گفت‌و‌گوی چهره به چهره به رغم اختلاف سنی بالای 50 سال را داشته و بازرگان را انسانی یافته که بیش از هر امر دیگر گوهر وجود خود را جلا می‌داده و تا عمق جان به آزادی انسان در عین بندگی خدا و سرخم نکردن و تن ندادن در عین انعطاف اجتماعی باور داشته بزرگ‌ترین خطا‌(ی سیاسی) و بزرگ‌‌ترین خدمت (اجتماعی و ملی و انسانی) او را چنین یافته‌ام:

  بزرگ‌ترین خطا نه قبول نخست وزیری یا استعفا یا نامۀ ساده انگارانه به شاه در آذر 58 تا بازگردد و غائلۀ گروگان گیری ختم شود ( در حالی که 7 ماه قبل نخست وزیر و وزیر خارجۀ او اعدام شده بودند) که کاندیدا نشدن برای اولین دورۀ ریاست جمهوری بود.

   تحلیل های نادرست و جوّ ناشی از اشغال سفارت آمریکا این تصور را ایجاد کرده بود که دیگر پایگاه اجتماعی ندارد حال آن که آرای بالای او در تهران نشان داد چنین نیست و اگر نامزد و رییس جمهوری شده بود اتفاقات دهۀ 60 به گونه ای دیگر رخ می‌داد و مثلا در یک مورد مصطفی چمران که هم مورد وثوق امام و آیت الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی بود هم عضو نهضت آزادی و معاون او شاید فرمانده کل قوا می شد و جنگ هم زودتر تمام می‌شد و اگر های دیگر که ممکن است برخی در حد گمانه یا خیال باشد اما این که نامزد نشد خطا بود. سال 58 مثل سال 64 نبود که به رغم نبودِ نظارت استصوابی به شکلی دیگر به او مجال شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ندادند.

  دربارۀ اشتباهات البته مناقشه فراوان است. مهم تر از همه این که آنچه در نگاه یکی خطاست نزد دیگری عین صواب است و بر عکس. کسانی که قرائت های رادیکال بعدی را نمی پسندند شریعتی و بازرگان را متهم می‌کنند ناخواسته زمینۀ روی کار آمدن و قدرت گرفتن کسانی را فراهم آوردند که خود نیز با آنان همسو نبودند. در واقع به بازرگان حمله می‌کنند تا سخن دیگری بگویند و نقد بازرگان کم هزینه‌تر از هر گفتار دیگر است.

  جدای اینها بزرگ‌ترین خدمت اما تلاش برای پایان جنگ ابتدا پس از بازپس‌گیری بندر خرمشهر در فاصلۀ سال های 61 تا 66 و بعد با شدت بیشتر بعد از صدور قطعنامۀ 598 بود که سرانجام بعد از یک سال پذیرفته شد. در نظر داشته باشید که در آن سال ها هیچ صدای مخالف دیگری شنیده یا تحمل نمی‌شد.

  برای پایان جنگی که ادامۀ آن را پرتلفات و خسارت می‌دانست به هر دری می‌زد. وقتی دید امکان ملاقات با امام نیست و دکتر یزدی هم از سال 64 به بعد دیگر نتوانست به جماران برود پیغام می‌فرستاد تا جایی که از پسر عمۀ خود مرجع فقید تقلید آیت‌الله مرعشی نجفی هم کمک خواست و ایشان تردید‌های شرعی خود برای جنگ در خاک عراق را منتقل کرد.

  درست است که بازرگان را بیشتر به عنوان چهره‌ای فرهنگی معرفی می‌کنند و نه سیاسی از حیث اشتهای قدرت اما اتفاقاً سیاست مداران واقعی کسانی هستند که اقداماتی انجام می‌دهند که در مقطعی حتی به منزلۀ خیانت تلقی می‌شود و بعدتر مشخص می‌شود خدمت بوده و عکس این گزاره هم البته صادق است.

  کما این که این روزها که منتقدان برجام در تکاپوی احیای آن با یاری مسکو هستند بیشتر می‌توان ادعاهای سال 94 را داوری کرد.

   اشتباهات بازرگان را می توان ردیف کرد و هر که از منظری و خدمات او را نیز و باز از جنبه های گوناگون اما اگر تلاش او برای پایان جنگ قبل از درگذشت امام و کورتر شدن گره جنگ جان تنها یک نفر را نجات داده باشد کفایت می‌کند. اگر به این گزاره باور ندارید روایت‌های مربوط به عملیات لو رفتۀ کربلای 4 درسال 65 را بخوانید که اتفاقا بالاترین تکاپوی پایان جنگ نیز در همان سال صورت پذیرفت یا فیلم «تنگۀ ابوقریب» را ببینید که نشان می‌دهد اگر کمی زودتر قطعنامه پذیرفته شده بود آن جان‌های پاک، به خاک نمی‌افتادند.

نظر جدید
پربازدیدها